واکسن دو ماهگی
آرتینم
نزدیکه زدن واکسن دو ماهگیت رسیده بود انگار میخواستن منو دار بزنن انقدر نگران بودم با خاله مرجان جونی بردیمت واسه واکسن.
خاله به من گفت بیرون باش تا شیرت تلخ نشه منم رفتم توی راهرو وایسادم اول قطره فلج اطفال برات ریختن
اومدم ببینم چه خبره دیدم خانومه یه سرنگ دستشه گفتم اینو میخوای به بچه من بزنی گفت بله میخواستم برم ج......بدم اینقدر عصبی شدم خاله دوباره بیرونم کرد خلاصه وقتی صدای جیقت اومد تمام تنم میلرزید بدو اومدم تو دیدم داری گریه میکنی ولی زود آروم شدی آخه از قبل بهت استامینیفون داده بودم بعدشم رفتیم واسه قد و وزن که وزنت شده بود6/350 قدت هم 56 بود که گفتن عالیه.
اومدیم خونه و شما شروع کردی به نق زدن خاله مرجان تا شب موند پیشت و روی پاهات کمپرس یخ گذاشت قطره هم بهت میدادیم همش گیج بودی
نمیدونم چرا با من قهر کرده بودی اصلا نگاهم نمیکردی وقتی ختنت هم کردم اونجام باهام قهر کردی آخه من چیکاره بیدم...
خاله سمانه هم شب موند پیشمون تا من اذیت نشم بابا مهدی هم با اونکه بهش گفتم نیاد طاقت نیاورد و اومد....خلاصه خداروشکر نه تب کردی نه اذیت شدی فقط تو خواب غر میزدی عشقم.
از الان عذای واکسن 4ماهگیتو گرفتم نفسم..