رویدادهای مهم
جیگر مامانی پنجمین روز تولدت بود که نافت افتاد قربون صبوریت برم مامان که نافت افتاده بود توی لباست بعد ما پیداش کردیم.
همون روز هم فهمیدم که زردی داری انگار اسمونو کوبیدن توی سرم یعنی اگه خاله مرجان باهام نبود میشستم همون جا زار زار گریه میکردم. من فقط نشستم خاله مرجان بردت آزمایش ازت گرفتن بعدشم گفتن که باید از دستگاه استفاده کنی داشتم میمردم. خلاصه زنگ زد دستگاهو آوردن وقتی میخواستن بذارنت اون تو خیلی ناآرومی میکردی از چشم بنده بدت میومد. خلاصه با هزار دردسر دو روز اون تو بودی دو روزی که برای من صد سال گذشت....
سیزدهمین روز تولدت هم باباییت بلاخره تشریف بردن شناسنامه شمارو گرفتن( آخه کارت ملی بابات گم شده بود چند روز دنبالش گشت آخرم گیرش نیاورد)
روز پانزدهمت هم بردیمت با خاله مرجان خانه بهداشت برات پرونده درست کردیم. هزار ماشالا وزنت زیاد شده بود شده بودی 3/900 کلی برات ذوق کردیم...ازت تست شنوایی هم گرفتن که دکتر میگفت شنوایی یکی از گوشات خیلی بالاست.منم گفتم از همون گوشت نکات تربیتی رو بهش میگم که سریع بگیری